بازاریابی حسی یا Sensitive Marketing
بازاریابی حسی روشی است که باعث میشود احساسات پنجگانه و عواطف مشتری او را ترغیب میکند تا از شما خرید کند! آیا تا به حال شده از شخصی که در خیابان قدم میزند بخواهید قهوهای که میفروشید را بو کند یا اینکه سبدهای گل گلفروشیتان را رو به خیابان ردیف کردهاید تا مشتریان بیشتری را جذب کنید؟ یا برای فروش بیشتر محصولات شیرینی فروشی خود، سعی کردهاید فضای فروشگاه را با تعداد بیشتری آب نبات تازه پر کنید تا مشتریان شیرینی بیشتری بخرند؟ اگر یک نفر از محصول راضی باشد افراد دیگری را به آن فروشگاه میآورد و فروش فروشگاه افزایش مییابد.
مثال دیگر شامل درگیری حسی در تبلیغات تلویزیونی است که اغلب از رنگهای آبی آسمانی یا سبز روشن برای تبلیغ مواد شوینده با کیفیت بالا استفاده میکنند که حس تمیزی و تازگی را القا میکند. در این صورت مخاطب نیز در این احساس شریک خواهد شد. تمام نمونههایی از آنچه تبلیغ سعی در انتقال آن دارد، نمونههایی از بازاریابی حسی هستند. این نوع بازاریابی مبتنی بر حواس پنجگانه است در ادامه بیشتر توضیح میدهیم.
بازاریابی حسی به چه معناست
همانطور که در مثالهای بالا اشاره کردم، نوعی بازاریابی است که در آن فروشنده یا بازاریاب سعی میکند از حواس پنجگانه جامعه هدف استفاده کند. این نوع بازاریابی علاوه بر اینکه نتایج خوبی برای کسب و کار دارد، مشتریان را برای مدت طولانی نیز نگه میدارد. به عنوان مثال، یک عطرسازی بر اساس رایحههای خاصی که در محصولات خود استفاده میکند، نه ترکیبی از رایحه، مشتریان خود را جذب میکند. در این صورت مشتری مجدداً با او تماس میگیرد زیرا میداند که از مواد درجه یک و روغنهای مخصوص استفاده میشود. این کار ممکن است ساده باشد، اما علاوه بر نیاز به درک کامل محیط بازاریابی، نیاز به یک دیدگاه ذهنی دارد.
ویژگیهای بازاریابی حسی
مهمترین جنبهای که بازاریابان باید به آن توجه کنند ارتباط بین هویت برند و احساساتی است که در مشتریان ایجاد میکند. در واقع، شخصیت برند برای مدت طولانی احساس مشتری بستگی خواهد داشت. اگر مشتری احساس خوبی درباره برند داشته باشد، خرید آن برند میتواند چندین دهه طول بکشد. یکی از ویژگیهای بازاریابی حسی، تبلیغات دهان به دهان از سوی افرادی است که از قبل در زمینه بازاریابی حسی فعالیت دارند. یکی دیگر از ویژگیهایی که در جنبه اول اهمیت دارد، تقویت ارتباط با برند توسط مشتریان وفادار است. او که یک مشتری بسیار وفادار است، خرید محصول را به مشتریان وفادار دیگر توصیه میکند و این چرخه تا زمانی ادامه مییابد که برند مورد نظر از شهرت خوبی برخوردار شود.
طرح یک مثال
به عنوان مثالی از بازاریابی حسی، شما به یک مغازه شکلات فروشی میروید. دم در، شکلاتهایی را دریافت میکنید که هر کدام طعم متفاوتی دارند و در نهایت تصمیم میگیرید همه آنها را بخرید. در واقع این فروشگاه بازاریابی خود را با تحریک حس چشایی و بویایی شما انجام میدهد. در این شرایط فروشگاه بستری برای نمایش محصول خود است و از این طریق میتواند پیامی پیچیده و واضح به مخاطب ارائه دهد.
انواع استراتژیهای توسعه در بازاریابی حسی
استراتژی چشیدن
حس چشایی یکی از حواسی است که به دلیل دیجیتالی شدن در دنیای امروز کمتر مورد توجه قرار میگیرد، اما این دلیلی برای دست کم گرفتن تاثیر آن بر بازاریابی حسی نیست. ممکن است از خود بپرسید آیا این معنا در مورد بازاریابی نیز صدق میکند؟ پاسخ بله است. البته برای مشخص کردن این پاسخ باید به سراغ طرفداران دو برند محبوب نوشیدنی کوکاکولا و پپسی رفت. مطمئناً کسی که از طرفداران پر و پا قرص کوکاکولا است، پپسی را دوست ندارد و بالعکس. نمونههایی از این نوع بازاریابی را میتوان در خیابان یا نزدیک سوپرمارکتها مشاهده کرد. این نوع بازاریابی شامل کسانی میشود که از شما میخواهند جدیدترین محصول سان استار را بنوشید یا میخواهند بدانند محصول جدید کرانچی فلفل خوب است یا خیر.
استراتژی گوش دادن
جالب است بدانید آخرین حسی که افراد از دست میدهند شنیدن است. به همین دلیل است که افراد در کما میتوانند صداهای اطراف را بشنوند. کافی است بفهمیم شنیدن این توضیحات چقدر اهمیت دارد. صدا آنقدر مهم است که نمیتوان از آن در همه انواع تبلیغات، از رادیو گرفته تا تلویزیون غافل شد. تصور کنید که در ماشین خود نشسته اید، رادیو را روشن میکنید و تبلیغ یک چیپس پخش میشود. صدای خرد شدن چیپس زیر دندان تبلیغ کننده باعث میشود که در اولین فروشگاه توقف کرده و چیپسهای همان برند را خریداری کنید.
اما از شنیدن نه تنها در تبلیغ محصول، بلکه در فروش نیز استفاده میشود. به عنوان مثال، اگر وارد راهرویی شوید که موسیقی بسیار شادابی از بلندگوها پخش میشود، ممکن است برای لحظهای خستگی بدن خود را ترک کنید و به فروشگاه بروید و از آنها خرید کنید تا بیشتر بمانید. در این صورت، پاساژ شما را با بازاریابی حسی به خرید با استفاده از استراتژی گوش دادن ترغیب میکند.
استراتژی چشمانداز
به جرات میتوان گفت که تصاویر بصری بیشترین استفاده را در افراد و بازاریابی دارند. مثلا وقتی لوگوی مک دونالد را میبینید؛ فرقی نمیکند در کجای دنیا باشید، همبرگر یا مرغ سوخاری آن به ذهنتان میرسد. یا دیدن گوجه سبز باعث بسته شدن دهان شما و قورت دادن آب دهانتان میشود.
استراتژی بویایی
بویژه برای شرکتهایی که غذا، عطر و اسپری بدن و همچنین رستورانها و فروشگاههای مواد غذایی تولید میکنند، اهمیت دارد. فرض کنید وقتی در خیابان رد میشوید، با وجود اینکه گرسنه نیستید، بوی شیرینی میآید و برای خرید از آن شیرینی فروشی روی میآورید.
استراتژی لامسه
در نهایت، یکی دیگر از حسهای مهم لمس است. برای درک اهمیت چنین احساساتی کافی است روزهایی را به یاد بیاوریم که با بیماری کرونا مواجه بودیم و برای بیرون رفتن مجبور به استفاده از دستکش یکبار مصرف میشدیم.
کدام احساس در بازاریابی مهم است
پاسخ به این سوال میتواند دشوار باشد، زیرا برخی ممکن است درخشندگی و نرمی آب نبات را مهمترین دلیل خرید آن بدانند، برخی طعم آن را مهمترین میدانند، در حالی که برخی دیگر ظاهر آب نبات را در نظر میگیرند.
سخن آخر
بدانید که دیده شدن مهمترین احساس در این نوع بازاریابی است. در تبلیغات حسی باید مسیر دیگری را طی کنید. تبلیغات برای بازاریابی حسی موثر با تبلیغات سنتی متفاوت است. مزیت تبلیغات در این نوع بازاریابی، باز بودن دست بازاریاب است. باید هرکاری انجام دهید تا احساس مخاطب را درگیر خودتان کنید.